ای رقیب، ای سنگـدل، رحمی بکن، او طبیب قـلب بـیـمـار مـن است
او که در آغوش گرمت خفته است، عشق من، امید من، یار من است
ای رقیب،ای سنگدل، دانم که حـال سر به روی شــانه اش بنهـاده ای
بی خـبـر از رنــج بی پـایـان مـن، بوسـه بر لـبــــــــ های گرمش داده ای
ای رقیب،ای سنگدل، اینک ز دنیـا میروم تا به غمـهای دلم پایان دهم
راحـت جـان مـرا بـر مـن سـپار، تـا مـیـان بـازوانش جـــــان دهـم .
نظرات شما عزیزان: